محل تبلیغات شما



صورتشو کاملا پوشونده طوری که فقط یه چشمش پیدا بود، یه تسبیح هم گرفته بوددستش و پشت سر هم صلوات میفرستاد. من طرف چپش نشستم و هندزفریم توی گوشم بود و آهنگ گوش میدادم ( البته یکی از گوشی هاش تو گوشم بود ) و یه نفر مثل خودش هم سمت راستش بود. داشتن در مورد دست فروشایی که توی مترو بودن صحبت میکردن . گفت : اینها رو میبینی اکثرشون هستن "الهم صل علا محمدو آل محمد " !!! میان تو مترو به اسم فروشنده کیف مردمو میزنن "الهم صل علا محمدو آل محمد " ، بعدش اشاره کرد به
یکی از اخلاق های بد ما آدمها که در همه ما بلا استثنا وجود داره تظاهر کردنه !!! تظاهرکردن به دوست داشتن افراد در حالی که حالمون داره ازشون بهم میخوره ، تظاهرکردن به بی تفاوتی در مقابل کسانی که دوستشون داریم! تظاهر به اینکه حالمون خوبه ولی نیست ! تظاهر به شادی وقتی غمگینیم! تظاهر به دانای کل بودن در حالیکه هیچی هم بارمون نیست ! ‌ تظاهر به بی اطلاعی وقتیکه خیلی چیزا رو می دونیم ! تظاهر به پولداری در حالیکه شپش داره تو جیبهامون جفتک می ندازه ! تظاهر به دینداری
آدم یک موقعهایی خودش میداند اگر آهنگ غمگین گوش کند یاد بدبختی هایش می افتد میداند اگر برود فلان پست وبلاگش را بخواند غمباد می گیرد میداند کلا اگر شیرجه بزند در گذشته ی عوضی اش باید یک روز تمام بنشیند غصه بخورد و نتواند مثل آدم زندگی کند. ولی باز هم خودش را انگولک میکند که رسما با اعصاب خودش ور برود. آدم یک وقتهایی چشم دیدن خوشیهای خودش را هم ندارد. آدم یک وقتهایی کلا آدم نیست.!!!!!!
یک وقتی آدمها دلشان میخواست یک نفر بیاید بنشیند کنارشان و بگوید : خوب کمی از خودت بگو. آن یک نفر وقتی این را می شنید تمام وجودش زبان می شد و آن دیگری سراپایش گوش ترسی نبود: از پیش داوری ،از قضاوت ،از کنار گذاشته شدن ولی حالا. عایا کسی هست که بیاید و بگوید خوب کمی از خودت بگو؟!!!! اصلن کسی شهامت از خودش گفتن را دارد؟ بعید می دانم.!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زیـرِ نـورِ چـراغ بـرق سردار سلیمانی